گفتم: چرا نزدی؟

ساخت وبلاگ
برادر رفتی جلو به خاطر لبخند آقا خالص و مخلص رفتی علی آقا به کوری چشم اونایی که میگفتن آقا جوابگو نداره میگفتند کار تو مورد تایید آقا نبوده هم خدا راضی است از تو و هم نائب امام زمان چی میخواستی از این بیشتر؟دست ما رو هم بگیر برادر خودت میدونی مشکل از کجاست برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 18:51

افسران - <a href='http://www.niloblog.com/top/کلنا/'>کلنا</a> عباسک یا زینب سلام الله علیها

گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : کلنا عباسک یا زینب سلام الله علیها, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 18:51

افسران - <a href='http://byabanyadam6.niloblog.com/p/24/'>بدون</a> شرح!

دشمن بنیان خانواده ؛شاهرگ جامعه را نشانه رفته است.

برگرفته شده از افسران جوان جنگ نرم

گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : بدون شرح به انگلیسی,بدون شرح سریال,بدون شرح فتحعلی اویسی,بدون شرح شبنم طلوعی,بدون شرح,بدون شرح خنده دار,بدون شرح طنز,بدون شرح ولی تاسف بار,بدون شرح جدید, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 167 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 13:55

دکتر کوهنانی استاد دانشگاه در رشته جرم‌شناسی در فضای مجازی: قاطعانه می‌گویم که کانال تلگرام از لحاظ مشروعیت زیر سوال قرار دارد زیرا در حال حاضر بین 3 کشور انگلیس، روسیه و اسرائیل بر سر رژیم حقوقی و مالکیت تلگرام اختلاف شدید وجود دارد.وی افزود: بنده با حضور در فضای مجازی موافق هستم ولی در عین حال یکی از بزرگترین منتقدان آن هم فضای مجازی هم هستم؛ متأسفانه وقتی می‌بینیم برخی از مسئولان  خیلی بی‌محابا می‌گویند فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یک دنیای تعاملی است، انسان بسیار ناراحت می‌شود گو اینکه تاکنون این مسئول از هر‌گونه مشکل در فضای مجازی بی‌ا گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 142 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 13:55

گر نخیزی تو زجا ، کار حسین سخت تر است نگران حرمم ، آبرویم در خطر است قامت خم شده را هر که ببیند گویدبی علمدار شده ، دست حسین بر کمر است داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است دست از جنگ کشیدند و به من می خندندتو که باشی به برم باز دلم گرم تر است نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدیچو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است پیش من با سر منشق شده تعظیم نکنکه خدا هم ز وفاداری تو با خبر است علقمه پر شده از عطر گل یاس ، بگومادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدندقد و بالای رَسا هم باعث دردسر است اصغر از هلهله کرد گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : یا علمدار کربلا,السلام علیک یا علمدار کربلا,یا علمدار دشت کربلا, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 205 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:36

افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو خوردم زمین کنار تو ، از جا بلند شو لشکر به قامت خم من خنده می کند شد علقمه محل تماشا ، بلند شو لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است گوید رباب : حضرت دریا بلند شو مادر فتاد روی زمین گفت : یا علی تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو یک جور می دهیم جواب سکینه را باشد ، بیا به خیمه تو حالا ، بلند شو من قول می دهم که به رویت نیاورد که خالی است مشک تو سقا ، بلند شو اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را خواهر بگو به زینب کبری ، بلند شو ام البنین نیامده زهرا که آمده بی دست من به خاطر زهرا بلند شو گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 184 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:36

صبر کن ای برادرم آرام غصه ام بوسه ای ز حنجر توست آه زینب خدانگهدارت غم من خاک روی معجر توست ای برادر مگو که این لشکر کهنه پیراهن تو را ببرند نه فقط کهنه پیرهن خواهر چند چادر هم از شما ببرند کشتی ام ای حسین میبینی رفتنت برده است جان حرم خواهرم دست بر دلم نگذار جان تو جان دختران حرم ای برادر خدا کند جایت به سر نی سر مرا ببرند خواهرم صبر کن که بعد سرم زود انگشتر مرا ببرند همه چشم انتظار آمدنت دشنه و تیغ و تیر و سر نیزه آه زینب قرارمان باشد تو در آتش حسین بر نیزه گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : صبر کن ای برادرم آرام, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:35

تا اینکه نیزه ای بدنش را به خون کشید گرگی رسید و پیرهنش را به خون کشید از یک طرف عمامه و از یک طرف عبا هر کس به یک طریق تنش را به خون کشید سر نیزه های کُند، فرو رفته در تنش اوضاع دست و پا زدنش را به خون کشید آهسته گفت تشنه ام اما شنید شمر با چکمه لعنتی دهنش را به خون کشید با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود نامرد "نفس مطمئنش "را به خون کشید بر سینه اش نشست و سری ماند و خنجری قبل از بریدن سرش افتاد خواهری گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:35

خواب دیدم در این شب غربت خواب دستی عجیب و خون آلود خواب دیدم که پیکرم خواهر طعمه ی گرگ های وحشی بود ** اضطرابی به جانم افتاده که بیان کردنش میسر نیست یک جوان مرد با شرف زینب بین این سی هزار لشگر نیست ** ماجراهای عصر فردا را در نگاه تر تو میبینم راضیم به رضای معبودم تا سحر بوته خار میچیینم ** شب آخر وصیتی دارم در نماز شبت دعایم کن ظهر فردا به خنده ای خواهر راهی وادی منایم کن ** باغ سرسبز خاطراتت را غصه پاییز میکند زینب گوش کن شمر خنجر خود را آن طرف تیز میکند زینب ** عصر فردا از اهل بیت رسول زهر چشمی شدید میگیرند وقت تاراج خیمه های حرم چند کودک ز ترس میمیرند ** کو گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : خواب دیدم در این شب غربت,دانلود خواب دیدم در این شب غربت, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:35

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:لبیک یا حسین! لبیک...حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...و من باز می گویم: لبیک یا حسین!حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:لبیک یا حسین!حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک...حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : کربلایی دیگر در راه است, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:35

زدستم می روی اما صدایم در نمی آید دلم میسوزد وکاری زدستم بر نمی آید سرم را میگذارم روی کتف خواهرم زینب الا ای محرم دردم چرا اکبر نمی آید اگر زینب نمی آمد گریبان پاره میکردم تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید اذان گوی دل بابا،اذانی میهمانم کن اگر چه از گلوی تو صدایی در نمی اید الا ای سرو بی همتا،عصای پیری بابا به والله سرم دیگراز این بدتر نمی آید تمام سعی خود را میکنم امانمیدانم چرا این تیر ها از پیکر تو در نمی آید گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : علی اکبر بابازاده,علی اکبر باباخانی,علی اکبر بابائی,علی اکبر باباپور باصر,علی اکبر بابایی بروجنی,علی اکبر بابایی شلمانی,علی اکبر باباجعفری,علی اکبر بابامرادی,علي بابا اكبر جذاب,دکتر علی اکبر بابالو, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 255 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 9:28

بگو هنوز برایت کمی توان مانده بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟   فقط برای نمازی کنار بابا باش هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده   چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده   کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست عجیب برجگرم داغ این جوان مانده   بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن  عصای من نشکن ،قامتی کمان مانده   نسیم هم بدنت را به دست می گیرد شبیه مشت پری که در آشیان مانده   شدی شبیه اناری که دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده   شبیه مادر من جمع میکنی خود را که بین پهلوی تو درد بی امان مانده   چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم هز گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : السلام على الاعضاء المقطعات, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 9:28

هر کجا مینگرم جسم تورا میبینم صد علی اکبر ِ دیگر به خدا میبینم قول دادی که مرا مثل عصایم باشی حال بر رویِ زمین چند عصا میبینم تا که گفتی علی ام سنگ به سمتت آمد مثل مادر رویِ پهلوی تو پا میبینم تو نبی بودی و اکنون به رویِ لبِ تو مانده ام جایِ رَدِ نعل چرا میبینم!!! خواهرم آمده از خیمه که من جان ندهم عمه ات را تو ببین بین ِ که ها افتاده گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 9:28

افسران - <a href='http://byabanyadam6.niloblog.com/p/11/'>برخورد</a> جالب توجه مدافعان حرم با ، اسرای تشنه داعشی (اینها شاگردان مکتب عاشورا هستند)

گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 9:28

افسران - <a href='http://byabanyadam6.niloblog.com/p/10/'>◄</a> عروســـی یعنـی ایـــن ...!! ► [ زنـدگی به سبـــکِ شهـــ♥ـــدا ]

برگرفته شده از افسران جنگ نرم

گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : عروسی یعنی چه,عروسی یعنی چی,شب عروسی یعنی چی,خوشحالی یعنی عروسی دوست,خوشحالی یعنی عروسی بهترین دوست,شب اول عروسی یعنی چه,عروس یعنی,عروس یعنی چه,گیفت عروسی یعنی چه,شب عروسی یعنی چه, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53

آن ها چفیه داشتند… من چادر دارم!!! آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…  من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم… آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…  من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم… آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم… آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …  من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم… آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم... برگر گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 228 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53

قابل توجه بعضی ها که وطنشون رو به هیچ میفروشن و خون شهدا رو پایمال میکنند.  در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار مطلبی امده که همه وجود ومرام ومردانگی خلعتبری در ان پیداست: اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد،آن را با خونم در خاک وطن می شویم ومرگ در این راه را افتخار می دانم واگر ارزشمند تر از جانم هدیه ای داشتم ،حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم. گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری,سرلشکر شهید خلعتبری, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53

ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم. ساکش رابسته بودم. تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک می کردم. مادر آمد. گریه می کرد. – «مادر! حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه.» علی آقا گوشه ی حیاط گریه می کرد. خودش هم گریه ش گرفته بود... دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید. سرش را انداخت پاین و گفت «دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی.»دستم را کشید، برد گوشه ی حیاط . گفت: «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشته م برسون. وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.» پول هایی که برای کادوی عو گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 217 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53

پس از امضای قرارداد، پیامبر پرده از حقیقتی عجیب برداشته، می‌فرمود: به آن خدایی که جانم در دست اوست، هلاکت، تا بالای سرِ  اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله می‌کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می‌شدند و بیابان در زیر پایشان شعله‌ور می‌گشت. و  در آخر خدای تعالی نجران و اهلش را منقرض می‌کرد. حتی مرغانِ بالای درخت‌هایشان را می‌سوزاند و اما بقیه نصارای دنیا، یک سال  طول نمی‌کشید که همه هلاک می‌شدند و در روی زمین حتی یک نصرانی باقی نمی‌مانْد.   گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی  بابای مفقود الاثر! بابای زخمی! دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر  پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟ تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی  یک قاب چوبی روی دست میخ بودی توی کتابم هر چه بابا آب می داد مادر نشانم عکس توی قاب می داد اینجا کنار قاب عکست جان سپردم از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم من بیست سالم شد هنوزم توی قابی  خوب یک تکانی لا اقل مرد حسابی! یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو از سیم های خاردار قاب رد شو برگرد تنها یک بغل بابای من باش ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش ای دست هایت آرزوی دستهایم  ناز و ادایم مانده روی گفتم: چرا نزدی؟...
ما را در سایت گفتم: چرا نزدی؟ دنبال می کنید

برچسب : یک بار هم بابای معلوم الاثر باش,يك بار هم باباي معلوم الاثر باش,دانلود یک بار هم بابای معلوم الاثر باش,شعر یک بار هم بابای معلوم الاثر باش, نویسنده : byabanyadam6 بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:53